صخره مرجانی(2)

با یک ساعت  پرواز به دو بی  رسیدم  از کوهها  و دشتها گذشتم کویر لوت  قهوای رنگ را از زیر پایم گذراندم و تو گویی در عرض  یکساعت کل تاریخ و درد و خوشی سرزمینم را پیمودم . بعد از چهار ساعت توقف در دبی  هفت و نیم  ساعت پرواز بسوی شرق  داشتم به مقصد" جاکارتا  "  در میانه راه  در یک سو روز و یک سو شب را دیدم . دو نمود شاخص و ابدی تضاد ذهن بشر  را در کنار هم . انگار روز شب در کنار هم خوابیده و آرام گرفتنند از یک پنجره شب را می دیدم از دیگری روز را  مانند یک خدا  از بالای سر میلیونها  انسان گذشتم  از پاکستان ,هند, برمه, ویتنام, کامبوج,تایلند . پرواز  بر فراز انسانهای گرسنه ,سیر , خوشحال, غمگین, ناکام, موفق, پیر , کودک,وووو. جاکارتا شهر بزرگی است  با 12 میلیون نفر جمعیت. شهری گرم و مرطوب . بعد از گذشت 2 روز چند قاچاقچی انسان پیدا کردم و انواع پیشنهاد و نرخ  انتقال  گرفتماسترالیا  دو جزیره  دور از خود و در میان اقیانوس هند و دریای جاوه دارد که عموما هدف پناهجویان است یکی جزیره کریسمس  در دریای جاوه با فاصله 350 کیلومتر از اندونزی  که  اکثر پناهجویان به آنجا رفته  و سخت  ترین بازداشتگاهای استرالیا آنجا است  با 2600 کیلومتر فاصله از استرالیا و دیگر هدف پناهجویان جزیره "کوکوس " است در اقیانوس هند  در میانه راه دریایی استرلیا و سریلانکا  که 1800 کیلومتر از اندونزی فاصله دارد  یعنی هفته ها سفر دریایی  آنهم حرکت  بروی خط جدا کننده دو اقیانوس . اقیانوس هند و اقیانوس آرام  بدون درنگ راه دوم را انتخاب کردم. با یک قاچاقچی آشنا شدم بنام "عبداله قادر"که هر لحظه یک ملیت داشت  ایرانی ,افغانی, پاکستانی, هندی , تایلندی . در حقیقت ملیت مشتری  ملیت او را تعیین می کرد.در یک قرار شبانه در یکی از محله های حومه "جاکارتا "سوار اتوبوسی  بشدت کهنه  شدم  به همراه حدود پنجاه نفر  دیگر. اتوبوس در دل تاریکی در میان جاده های جنگلی  راه خود را پیدا می کرد . از میان تاریکی داخل اتوبوس صدای گفتگوی زبانها و گویشهای مختلف می آمد. عربی , افغانی, فارسی آن هم با گویشها و لحجه های مختلف لری , گیلکی , آذربایجانی. تو گوی مرکب قیامت بود و ما  مسافرین برزخ . با روشن شدن هوا  و دمیدن صبح  دل انگیز استوایی روح  خورشید پر قدرت استوا   تمامی جان مان را در خود گرفت . چشم ما  در میان اقتدار دریای  همیشه در خروش " جاوه " سرگردان بود و بی قرار . سرنشینان  3 اتوبوس را که بالغ بر 160 نفر بودن در یک کشتی قدیمی  ماهیگیری سوار کردن بمقصد جزیره "کوکوس".

از آن شمیم  محبت  ذاتی  همان بوی سینه ها و  بدن حامی   دوران خردسالیم.

 

 

ادامه دارد


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: رمان ایرانی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 2 دی 1395برچسب:, | 15:49 | نویسنده : محمد |

.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • سحر دانلود