پسرها از كار پدرشان سر در نياوردند . ولي بدستور پدر تركه درخت را در دست گرفتند .

اولي گفت : بيينيد پدر ، و بعد تركه را براحتي از وسط به دو نيم كرد .

پسر دوم گفت : اين كه كاري ندارد و خيلي آسان است . و به راحتي شاخه درخت را شكست .

بعد پدر چند تركه را به آنها داد و از آنها خواست كه آنها را همزمان بشكنند .

اينبار كار سخت بود و ديگر آن تركه هاي باريك درخت براحتي قابل شكستن نبودند . 


 

 

پدر گفت : شما هر كدام به تنهايي بمانند همين تركه نازك درخت هستيد و هر كسي مي تواند به راحتي شما را از بين ببرد ولي اگر شما با هم متحد باشيد ديگر هر كسي نمي تواند براحتي شما را در هم بشكند .

اين پند را هميشه آويزه گوش خود قرار دهيد كه اين برترين تجربه زندگي من ، در اين ساليان دراز بوده است .

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: کتاب قصه ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 28 بهمن 1395برچسب:, | 9:47 | نویسنده : محمد |

.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • سحر دانلود